آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)آرشيدا (عشق ماماني و بابايي)، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

دختر بی نظیرم آرشیدا

سومين وچهارمين مرواريد سوگلي مامان

عزيزترينم روييدن مرواريدهات مبارك . گل مامان نزديك دو هفته مي شد كه لثهات ورم كرده بود و حسابي اذيت مي شدي انشاالله بقيه دندونت هر چي سريعتر و راحت در بيايد كه شما بتوني خوب غذا بخوري اخه تو چيزي خوردن خيلي ماماني اذيت ميكني دوست ندارم توپول بشي چون بعدش كه بزرگ شدي بايد حرص بخورم كه لاغر بشي ولي دوست دارم وزنت ايده ال باشه البته تا الان هم مشكلي نداشتي راستي امروز هم يكي دو بار ماماني و بابايي گاز گرفتي اميدوارم يادت بره.
25 مهر 1391

جشن دندوني

فرشته كوچولو دلم مي خواست جشن دندونيت خيلي مفصل تر از اينها باشه ولي خدارو شكر جشنت خوب بود. خاله ماماني با مهديس و خاله سپيده و ارشيا امده بودن يزد. ماماني هم قرار بود دوستاش رو دعوت كنه و مهموني بگيره كه دايي قدرت با دايي امير تماس گرفتن و گفتند دارن ميان يزد. خلاصه جشنت خيلي يدفعه ای شد. دست خاله سپيده با ارشيا جون درد نكنه امدن خانه ما و كمكون كردن از صبح ساعت ..:٧ بلند شديم خانه تميز كرديم ژله و كرم كارامل و خورشت فسنجان و سالاد و اش دندوني و كيك درست كرديم و ساعت ..:٣ مهديس و خاله درسا امدن كمكمون دست دوست باباي (عمو محمد) هم درد نكنه كارت دعوت و اويز هاي جشن شما رو طراحي كرد و باباي چاپ كردن و با خاله درسا روي ليوانها و شيشه نوشابه ها...
24 مهر 1391

برگشت باباجون از مسافرت

عزيز دل مامان ،باباجون تاريخ ٣/٧/٩١ مسافرت رفتن ايتاليا. وقتي رفتيم خونه شون شما دنبال بابا جون مي گشتي. روز سه شنبه ١٣/٧ از مسافرت برگشتن. شما هم براي بابا جون يه دسته گل گرفتي. ما زودتر از بابا جون رسيديم خونه شون و شما هم كه مشغول شيطوني بودي امدي دستت رو بزاري روي ميز يدفعه سر خوردي و دهنت خورد به ميز من كه اصلا دست خودم نبود زدم تو سرم گفتم دندون كوچولوت شكست. خلاصه باباي كه دوربين دستش بود و مي خواست از شما عكس بگيره دوربين رو پرت كرد و مامان جونم هم دويدن تا بگيرنت. خيلي گريه كردي (الهي بميرم ماماني) و خدا رو شكر که به خير گذشت. خلاصه باباجون زنگ زد و شما با بابایي رفتي در را باز كردي. بابا جون ميگفت اول كه ديديش يه كم نگاهش كردي...
24 مهر 1391

تولد حضرت معصومه و روز دختر

روز دختر مبارک باشه عزیز دلم. بابا جان من سلام امیدوارم سالیان سال سالم و صالح و خوش ،زنده باشی. دیشب با مامانی رفتیم عروسک فروشی واسه شما کادو خریدیم. یه عروسک و توپ دوست داشتی از طرف مامان و بابا ، یک عروسک خرسی خوشگل از طرف بابا جون و مامان جون. مامان ملی هم یه لباس آبی قشنگ بهت هدیه داد. راستی دختر خاله آترین هم یه قورباغه نازنازی بهت کادو داده عزیزم. انشاالله هر دو شما خوش و سعادتمند باشید. كادوي ماماني و بابايي     كادوي مامان جون و باباجون كادوي مامان ملي   ...
23 مهر 1391

روز جهاني كودك مبارك

عزيز دل مامان شرمنده كه اينقدر دير روزت را بهت تبريك گفتم گلم عزيزم روزت مبارك . ماماني و بابايي براي شما ٣ تا سي دي خاله ستاره هديه خريدن شما هم حسابي دوست داري و كلي با شوق و ذوق مي بيني.
23 مهر 1391

اولين سفر به مشهد

گل مامان در ده ماهگي به اولين سفر زيارتي رفتي. روز سه شنبه مورخ ٤/٧/٩١ ساعت ..:٥ عصر حركت كرديم. با عمو احسان و خاله آذين (همكارای بابایي و ماماني) يك ساعت اول تو ماشين شما يه كم اذيت كردي كه داشتيم پشيمون مي شديم از سفر رفتن. ولي خدا را شكر بعد از آن خوابيدي تا طبس و بخاطر اينكه شما اذيت نشي طبس تو امامزاده اتاق گرفتيم و شما تا صبح ساعت 7:00 خوب خوابيدي. بعد ساعت 9:30 از طبس حركت كرديم خدا رو شكر دختر خوبي بودي ساعت 7:00 عصر رسيديم مشهد و حسابي خسته شده بوديم. روز بعد، ظهر رفتيم زيارت امام رضا. رفتيم صحن شيخ طوس شما حسابي براي خودت راه رفتي و افرادي كه نزديكمون نشسته بودن خيلي از شما خوششون امده بود شما هم مي رفتي...
22 مهر 1391

10 ماهگي آرشيدا خانوم

آرشيدا جون 10 ماهگيت مبارك انشاالله تولد 100 سالگيت    عزيز دلم  تولدت رو بايد 1 ماه زودتر بگيريم چون آذر محرم هست .ماماني و بابايي از الان رفتن تو فكر تولد  انشاالله بتونيم يه تولد عالي برات برگزار كنيم . 1- گل مامان خيلي زرنگ هستي از اوايل 9 ماهگي شروع كردي به راه رفتن اوايل خيلي زمين ميخوردي ولي الان خيلي حرفه اي شدي و كمتر زمين ميخوري 2- كلمه هاي كه آرشيدا خانوم ميگه مامان، بابا، دست، به به، دَدَ، وقتي هم چيزي رو بخواد به اون اشاره ميكنه اَ اَ ميكني  3- وقتي بهت ميگم عكس آرشيدا كجاس به عكست اشاره ميكني . 4- از پله هم تنهايي بالا ميري البته ماماني يا باباي مواظبت هستن.  قبلاً فقط ميتون...
2 مهر 1391
1